چشم روشنی
|
|
چشم من از جمال تو روشن، ای سر ماه منظر بابا شد خرابه ز مقدمت گلشن، گل زیبای احمر بابا
خوب کردی که آمدی پیشم، دیدگانم در آرزویت بود تو بگو با من ای سر خونین، پس کجا مانده پیکر بابا
هر زمانی گرفتم از تو سراغ، عمه میگفت در سفر هستی آمدی تو به پای سر از بس، داشتی شوق دختر بابا
از غم خشگی لب اصغر، روز و شب غصه دار و غمگینم جان بابا بگو که آیا شد ، سیر از آب اصغر بابا
از فراق برادرم اکبر، سخت دلتنگ و بی قرارم من ای پدر جان تو آمدی پیشم، پس کجا رفته اکبر بابا
عموی مهربان من عباس، رفت تا آورد برایم آب تشنه کام وفای او هستم، گو بیا ماه احمر بابا
عمه جانم که اسوه صبر است،سر خود را به چوب محمل زد ای پدرجان بگو چه بشنیده،عمه جانم ز حنجر بابا
ای پدرجان خوش آمدی به برم، جان ناقابلم فدای تو باد سر فرود آر تا که بوسه زنم، به روی ماه انور بابا
|
شنبه 92 آذر 9 |
نظر بدهید
|
|
|
|